loading...

قصه های داستان شعر کودکانه بچگانه کوتاه زیبا جالب خواندنی

قصه های داستان کودکانه کوتاه آموزنده زیبا جالب خواندنی

بازدید : 565
پنجشنبه 31 ارديبهشت 1399 زمان : 18:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قصه های داستان شعر کودکانه بچگانه کوتاه زیبا جالب خواندنی

داستان کودکانهبا موضوع دست مامان رو رها نکنید🎭

داستان - داستان کودکانه - قصه - قصه داستان برای کودک 3 ساله - قصه داستان برای کودک 4 ساله - قصه‌های کودکانه زیبا و خواندنی - قصه‌های کودکانه زیبا و خواندنی و آموزنده - قصه کودکانه - داستان قصه موضوع دست مامان رو رها نکنید - داستان کوتاه کودکانه

رامین خیلی کوچولو بود. تازه می‌توانست دستش را به دیوار بگیرد و چند قدم بردارد. کمی‌که می‌ایستاد، تعادلش را از دست می‌داد و به زمین می‌خورد. مامان و باباش خوشحال بودند که بچه شان بزرگ شده و می‌تواند روی پاهای خودش بایستد.
👟👟 یک روز بابای رامین یک جفت کفش سفید کوچولو که عکس خرگوش روی آنها بود و طوری ساخته شده بودند که موقع حرکت صدایی شبیه صدای سوت از آنها بلند می‌شد، برای رامین خرید.
👟👟کفشهارا پای رامین کردند و رامین هم شروع کرد به راه رفتن و زمین خوردن.
🎊از پاهایش مرتب صدای سوت به گوش می‌رسید و بابا و مامان خوشحال می‌شدند و می‌خندیدند.
👒یک روز عصر، اواخر ماه فروردین که هوا خیلی خوب بود، مامان و بابا ، کفشها را پای رامین کردند و لباس و کلاه سبزرنگی هم تنش کردند و او را به پارک بردند.
رامین کوچولو باخوشحالی دست در دست مامان و باباش در پارک قدم می‌زد و صدای کفشهایش توجه مردم را به خود جلب می‌کرد.
👟👟هرکس صدای کفشها را می‌شنید ، می‌ایستاد و رامین را نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد. بعضیها هم جلو می‌آمدند و با محبت نگاه و نازش می‌کردند. چند دقیقه‌‌‌ای که راه رفتند، مامان رامین گفت:
« بچه ام خسته میشه ، بیا کمی‌بنشینیم...» بابای رامین هم قبول کرد و رفتند روی نیمکتی نشستند.
👶🏻اما رامین دلش نمی‌خواست بنشیند، بلند شد و جلوی آنها ایستاد و شروع کرد به دَدَ دَدَ کردن و دست زدن ، یعنی پاشید راه برویم .
💑مامان و بابا هم اطاعت کردند و دنبالش راه افتادند. یک ساعت گذشت.
مامان و بابا خسته شدند ،اما رامین خسته نمی‌شد. سروصدا می‌کرد و راه می‌رفت و زمین می‌خورد و کفشهایش سوت می‌زدند.
🌽🍧بابا رفت تا از گیشه‌ی روبروی پارک خوراکی بخرد. مامان و رامین در پارک ماندند.
👨‍👩‍👦‍👦در همان وقت چندتا از دوستان مامان، اورا دیدند و به سویش آمدند و شروع کردند به احوالپرسی و دست و روبوسی .
آنقدر سرگرم خوش وبش و احوالپرسی بودند که ندیدند رامین کوچولو از کنار مادرش دور شده است.
مامان هم که فکر می‌کرد رامین همانجا در کنارش ایستاده ، توجهی نکرد و به گفتگو با دوستانش ادامه داد. ناگهان یکی از دوستانش پرسید: راستی رامین کجاست؟ نمی‌بینمش.
مامان سرش را برگرداند ، اما رامین را ندید. دوستان او عجله داشتند، خداحافظی کردند و رفتند و مامان با دلواپسی دنبال رامین گشت.
همان موقع بابا که خوراکی خریده بود برگشت و وقتی ماجرا را فهمید ، او هم شروع به گشتن کرد. آنها چندبار دور و برشان را نگاه کردند و از رهگذران 👗پرسیدند: شما یک پسر کوچولو با لباس و کلاه سبز ندیدید؟ و... کسی ندیده بود. نگران شدند چون خیال می‌کردند بچه را دزدیده اند.
🎊ناگهان صدای جیک جیکی به گوش مامان رسید. خوب گوش داد، صدا از پشت شمشادها می‌آمد. مامان به سوی شمشادها رفت .
🌳رامین کوچولو دستش را به برگهای شمشاد گرفته بود و داشت راه می‌رفت.
مامان باخوشحالی به طرفش دوید و او را بغل کرد. لباس رامین خاکی و کثیف شده بود. معلوم بود که روی زمین نشسته و بازی کرده است. بابا که از دور رامین را در آغوش مامان دید، به طرفشان آمد و پرسید: کجا رفته بودی؟ و مامان با لحن کودکانه به جای رامین جواب داد: دَ دََ دَدَ بودم.
👶🏻بله... رامین کوچولو پشت شمشادهای بلند نشسته بود و با برگهای آن بازی می‌کرد و چون لباسش درست همرنگ برگهای شمشاد بود، بابا و مامان او را نمی‌دیدند. اما وقتی صدای کفشهای اوبه گوش مادرش رسید، خیلی زود پیدایش کرد. 👨🏻👩🏻بابا و مامان دست و صورت کثیف رامین را شستند و بعد از خوردن خوراکی‌هایشان به خانه برگشتند.
از آن روز به بعد وقتی رامین راه می‌رفت و صدای سوت کفشهایش در خانه می‌پیچید، مامان برایش میخواند:
رامین کوچولو صداش میاد ، صدای کفش پاش میاد ، صدای خنده‌هاش میاد ... رامین هم با دَدَ گفتن به مادرش می‌فهماند که دلش می‌خواهد به گردش برود.
☝️ولی بچه‌های گل ، شما یادتون باشه که هیچوقت " دست مامان رو رها نکنید"

تعداد صفحات : 3

آمار سایت
  • کل مطالب : 34
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 9
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 57
  • بازدید کننده امروز : 43
  • باردید دیروز : 125
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 314
  • بازدید ماه : 381
  • بازدید سال : 2471
  • بازدید کلی : 43705
  • کدهای اختصاصی